سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیا تفاوت میان پیوند و صمیمیت را می دانید؟


آیا تفاوت میان پیوند و صمیمیت را می دانید؟

داستان واقعی زیر را یکی از دوستانم با نام جون برایم تعریف کرد. جون و شوهرش بنیامین تصمیم می گیرند به همراه زوج دیگری که از دوستان نزدیکشان بودند، به یک قایق سواری چهار روزه بروند. همه ی آن ها به ورزش های طبیعی علاقه مند بودند و از این که عازم رودخانه ای بودند که تعریفش را زیاد شنیده بودند هیجان زده بودند. برنامه از این قرار بود که روز اول را با هم سفر کنند و روز دوم زن ها و مردها هر کدام جداگانه به سفر خود ادامه دهند. به این معنا که جون و اَبی با قایق خودشان و بنیامین و کریگ نیز هر کدام جداگانه به سفرآبی خود ادامه بدهند و سرانجام در روز چهارم یا همان روز پایان دوباره به یکدیگر بپیوندند.
روز دوم سفر فرا می رسد.جون و اَبی پس از خداحافظی از شوهرهایشان شروع به پاروزدن می کنند. غروب همان روز در نقطه ای زیبا از کناره ی رودخانه چادر می زنند.شام شان را می خورند. ستارگان را تماشا می کنند و ساعت ها را به حرف زدن می گذرانند.تا سرانجام خوابشان می برد. روز بعد نیز به همان خوبی سپری می شود و نهایتاً هنگامی که بنیامین و کریگ را صبح روز چهارم دوباره ملاقات می کنند مثل دو خواهر با یکدیگر صمیمی و نزدیک شده بودند.
این دو زوج روز آخر را با هم می گذرانند و سپس اسباب و تجهیزات خود را بار می کنند و هنگامی که به محل پارک ماشین هایشان می رسند صمیمانه با یکدیگر خداحافظی می کنند و به طرف خانه به راه می افتند. همین که جون و بنیامین به خانه می رسند یک ساعتی را به رد و بدل کردن یادداشت هایشان و گفتگو در باره ی مناظر و مناطق زیبایی که دیده بودند، می پردازند.سپس جون از همسرش می پرسد:«تو با کریگ دوست شدی؟» بنیامین پاسخ می دهد:«اُه، خیلی. او مرد فوق العاده ای است. خیلی با هم صمیمی شدیم.» جون که می دانست کریگ دوستان صمیمی زیادی دارد، با خوشحالی گفت: «خیلی از شنیدن این موضوع خوشحالم. در باره ی چه چیزهایی صحبت کردید؟»
«صحبت؟ اوه، خیلی چیزها»
جون با کنجکاوی تمام می پرسد:
«خب، مثلاً چی؟»
«بذار فکر کنم، خب! در باره اکوسیستم ها زیاد حرف زدیم. رشته ی تحصیلی کریگ در دانشگاه بوم شناسی بوده است. صحبت های خوبی هم در باره ی لوازم و تجهیزات سفر و اردو داشتیم. تولیدکنندگان فوق العاده ای این روزها فعال شده اند که محصولات بسیار پیشرفته و مدرنی تولید می کنند اوه، آره، الآن یادم اومد. در باره ی بازار بورس و سهام هم خیلی صحبت کردیم. برادر کریگ یک سهام دار است که در بازار بورس کار می کند. او تجارب و نظرات فوق العاده و پیشرویی در زمینه ی چگونگی تقسیم سود سهام داشت که فکر می کنم به درد من هم بخورد.»
جون به سختی می توانست صحبت هایی را که شوهرش با کریگ، آن هم در طول دو روز متوالی داشته است باور کند. آیا همین صحبت ها باعث شده بودند که بنیامین و کریگ احساس صمیمیت و نزدیکی کنند؟ آیا آن ها چیز دیگری نداشتند که در طول چهل و هشت ساعتی که تنها با هم سپری کرده بودند، درباره اش صحبت کنند. حتماً بنیامین باید چیزی را از قلم انداخته باشد. جون مجدداً از او می پرسد:
«عزیزم، آیا کریگ چیزی را از رابطه اش با اَبی به تو نگفت؟»
«نه، چرا اینو می پرسی؟»
«از پدرش چطور؟ آیا از پدرش هم با توچیزی نگفت؟»
بنیامین با تعجب پرسید: پدرش؟ چرا باید از پدرش با من صحبت کند؟»
«بنیامین، سر در نمی آورم آیا کریگ به تو نگفت که قصد دارد از اَبی جدا شود. آیا به تو نگفت که چند ماه است درباره این موضوع فکر می کنند؟ آیا به تو نگفت که پدرش بیماری آلزایمر گرفته است و هفته ی پیش قبل از این سفر او را در خانه سالمندان گذاشته اند؟ آیا حتی درباره ی وضعیت بیماری قلبی دخترشان هم چیزی به تو نگفت؟»
بنیامین با کنجکاوی و تعجب تمام از همسرش می پرسد:«تو همه ی این اطلاعات را از کجا به دست آورده ای؟»
جون پاسخ داد:«منظورت چیه از کجا؟ خب معلومه دیگه، اَبی به من گفت.»
«کی؟»
«کی؟! خب توی سفرمان. تعجب می کنم کریگ چطور هیچ کدام از این چیزها را به تو نگفته. اَبی همون ساعت اول که از شما جدا شدیم سفره ی دلشو باز کرد همه ی این ها را به من گفت. من هم چیزهای زیادی رو از خودم به او گفتم. به طوری که وقتی دوباره به شما ملحق شدیم ارتباط عمیقی با هم برقرار کرده بودیم.احساس می کردم تمام مدت عمرم او را می شناخته ام.تعجب می کنم کریگ چگونه توانسته دو روز تمام با تو باشه. اما در باره ی هیچ یک از اتفاقاتی که در زندگی اش افتاده چیزی به تو نگفته باشه؟»
بنیامین در حالی که حالت تدافعی به خود گرفته بود گفت:«خب، من هیچ کدام از این چیزها را نمی دانستم. اما به ات بگم. خیلی به ما خوش گذشت و خیلی هم به هم نزدیک شدیم.»
این داستان یکی از داستان های مورد علاقه ی من است زیرا به وضوح فرق میان پیوند و صمیمیت را به تصویر می کشد. جون تجربه ای عمیق از صمیمیتی را با اَبی تجربه کرده بود بدین معنا که عمیق ترین اسرار و احساسات قلبی شان را به یکدیگر فاش کرده بودند. به همین علت به هم احساس نزدیکی کرده بودند. اما هنگامی که جون شرح مکالمات بنیامین و کریگ را با یکدیگر شنید، نمی توانست بفهمد که چگونه توانسته بودند با هم احساس نزدیکی و صمیمیت کرده باشند زیرا از احساسات، عواطف و رازهای درونی خود چیزی را به هم نگفته بودند. آنچه جون نمی توانست درک کند این بود که بنیامین و کریگ احساس نزدیکی کرده بودند اما با هم صمیمی نشده بودند. در واقع آنها فقط در سطحی خارجی با هم ارتباط برقرار کرده بودند.
برقراری پیوند مستلزم نزدیکی فیزیکی و جسمانی است و هنگامی اتفاق می افتد که در تجربه ای یا واقعه ای مهم با فردی دیگر سهیم می شویم. به عنوان مثال هنگامی که هر دو در یک دانشکده درس می خوانید یا در یک تیم بازی می کنید، یا با هم توی آسانسور گیر می کنید.با شش ساعت کنار هم توی یک هواپیما که ساعت ها تأخیر دارد می نشینید، یا بچه های هر دویتان توی یک تیم فوتبال بازی می کنند، یا با هم به یک سمینار رفته اید یا با هم به قایق سواری رفته اید.
بیشتر اوقات هنگامی که مردها از ارتباط صحبت می کنند منظورشان ارتباط خارجی و «پیوند» است.
پیوند یکی از معمول ترین و رایج ترین طرق ارتباط و احساس نزدیکی برای مردهاست. برای نمونه هنگامی که در فعالیتی مشترک شرکت می کنند، یا با هم بدمینتون بازی می کنند، یا مسابقه ی فوتبالی را از تلویزیون تماشا می کنند، یا تکنیک های جدیدی را که در رابطه با کامپیوترشان یاد گرفته اند به هم نشان می دهند، یا با هم به یک قهوه خانه می روند تا نوشیدنی میل کنند. به طور مشابهی، بنیامین و کریگ نیز در سفر قایق سواری خود با یکدیگر پیوند برقرار کرده بودند. زیرا دو روز کامل از ماجراجویی را با هم سپری کرده بودند.
این در حالی است که هر گاه ما زن ها از ارتباط صحبت می کنیم منظورمان صمیمیت و نزدیکی روحی است.
اما تفاوت میان پیوند و صمیمیت چیست؟
پیوند نوعی از ارتباط است که شامل نزدیکی فیزیکی و جسمانی یا مجاورت باشد.
صمیمیت آن گونه از ارتباط است که شامل نزدیکی احساسی و عاطفی باشد و احساس آسیب پذیری متقابل و دوطرفه.
اَبی و جون بدان دلیل صمیمیت را با یکدیگر تجربه کرده بودند که محتوایی احساسی ـ عاطفی را با هم در میان گذاشته بودند.آن ها نه تنها با نزدیکی فیزیکی و مجاورت و نیز تجربه ی فعالیتی لذت بخش و مشترک با یکدیگر ارتباط برقرار کرده بودند بلکه صمیمیت و نزدیکی احساسی و آسیب پذیری متقابل را نیز با یکدیگر تجربه کرده بودند. می توان گفت که آن ها هم با یکدیگر پیوند برقرار کرده بودند و هم با هم صمیمی شده
بودند.
تفاوت میان پیوند و صمیمیت چگونه روابط زن و مرد را از خود متأثر می سازد؟ پاسخ: به طرقی که فکرش را هم نمی کنید!
برای بسیاری از مردها پیوند به معنای همان صمیمیت است. هنگامی که مردها می خواهند به کسی احساس نزدیکی کنند راه های برقراری پیوند را امتحان می کنند. هنگامی که مردها می شنوند زن ها از ارتباط و صمیمیت صحبت می کنند، فکر می کنند مقصود و منظور آن ها پیوند است. اما منظور زن ها از ارتباط در واقع نزدیکی احساسی و عاطفی است و نه چیزی دیگر.
درک تفاوت و تمایز میان پیوند و صمیمیت مدت هاست که به عنوان کشف و شهودی فوق العاده در زندگی من محسوب می شود. پیش از آن هرگز نمی توانستم بفهمم که چگونه دو مرد می توانستند از صمیمیت صحبت کنند در حالی که به نظر من در واقع فقط پیوند برقرار کرده بودند. در روابط خودم نیز سوءتفاهمات و اختلافات زیادی را به یاد می آورم که ناشی از همین موضوع بودند. برای نمونه با همسرم به تعطیلات رفته بودیم و بعد از چند روز متوجه شدم که افسرده و بی حال شده ام. گرچه به ما خوش می گذشت، اما اصلاً احساس نمی کردم که آن گونه که باید با یکدیگر ارتباطی واقعی برقرار کرده باشیم.هر بار که سعی می کردم در آن باره با او صحبت کنم، منظور مرا درک نمی کرد و می گفت:«اینهمه به ما خوش می گذرد، دیگر چه می خواهی؟»
یا مثلاً هنگامی که با مرد دیگری روابطی از نوع روابط راه دور داشتم، نیز همین احساسات را تجربه می کردم. با این که ظاهراً اتفاق بدی نیفتاده بود یا چیز بدی در مکالمه ی تلفنی بین ما رد و بدل نشده بود، اما به ناگهان احساس نارضایتی و ناخوشحالی داشتم. زیرا احساس ارتباط واقعی نکرده بودم. هنگامی که در مکالمه ی تلفنی بعدیمان در باره ی این موضوع با او صحبت می کردم از دست من ناراحت می شد. می پرسید:«می خواهی تلفنی به تو چه بگویم» یک ساعت تمام با هم از راه دور تلفنی صحبت کردیم، برایت کافی نیست؟»
حال که به گذشته می نگرم مشکل را به خوبی درک می کنم:«ما تنها تماس تلفنی برقرار کرده بودیم، اما از صمیمیت خبری نبود.»
برای مردها پیوند کاملاً کافی و قابل قبول است. به طوری که به چیز دیگری احساس نیاز نمی کنند. اما من مانند بسیاری از زن های دیگر به دنبال ارتباطی صمیمانه بودم.
به یاد دارم به زوجی مشاوره می دادم، زن احساس می کرد که از طرف شوهرش نادیه گرفته می شود و طالب ارتباط و صمیمیت بیشتری از جانب او بود.شوهرش در حالی به صحبت های او گوش می داد که یک کلمه از آن را هم نمی فهمید. با اعتراض می گفت: «مگر ما کم ارتباط برقرار می کنیم؟ همین هفته ی گذشته یک روز تمام را با هم به تمیز کردن گاراژ پرداختیم. تمام آن مدت با هم بودیم. چه طور می توانی بگویی به قدر کافی با هم ارتباط برقرار نمی کنیم؟»
زن با چشمانی نگران و پرسان ملتمسانه به من نگاه می کرد، گویی می گفت، «تو که منظور مرا می فهمی؟ کمک!» پیش خودم فکر می کردم: «آیا واقعاً این مرد فکر می کند که تمیز کردن گاراژ به کمک یکدیگر صمیمیت محسوب می شود؟» حال می فهمم که منظور او مجاورت، شرکت در فعالیت مشترک یا همان پیوند بوده است. او واقعاً صادقانه فکر می کرد که با همسرش ارتباط برقرار کرده بود، زیرا در فعالیتی مشترک با او همراه شده بود.
مردها از کجا یاد گرفته اند که به جای صمیمی بودن پیوند برقرار کنند؟ از پدرانشان و از اجتماع که پسرها را تشویق می کند با هم باشند. همانگونه که به دخترها یاد می دهد یا یکدیگر مراوده و تعامل کنند. به طرزی سنتی، پسرها از همان ابتدا چنین آموزش می بینند که ارزش در انجام دادن کارهاست در حالی که به دخترها گفته می شود برقراری ارتباط با دیگران ارزشمندتر است نه انجام دادن کارها.
تصور کنید دو پسربچه با کامیون های پلاستیکی شان مشغول بازی روی زمین هستند، پدر و مادرشان به آن ها نگاه می کنند و می گویند:«به به، چه پسرهای خوبی! چه قدر خوب با هم بازی می کنند» حال تصور کنید که دو دختربچه کنار هم کف اتاق نشسته اند، ریز ریز می خندند و توی گوش هم پچ پچ می کنند. مادرشان می گوید: «چه دخترهای شیرینی!» حال تصور کنید دو پسربچه کف اتاق نشسته اند و دارند در گوشی پچ پچ می کنند. آیا کمی نگران کننده نیست؟ چرا؟
زیرا ما به برقراری ارتباط نزدیک و صمیمیت در دخترها عادت داریم نه پسرها. دلایل اجتماعی نحوه ی برقراری ارتباط بنیامین و کریگ نیز در سفرشان و تفاوت فاحش آن با نحوه ی برقراری ارتباط و صمیمیت در جون و اَبی نیز ریشه در همین آموزش ها دارند.